ادبیات!
آهای ادبیات فارسی!
بد جوری واست راست کرده‌م ادبیات فارسی!
خیال دارم دهنی ازت بگام که تو تاریخ‌ که هیچی، توی جغرافیا هم بعله دیگه
آخه تو ام شدی ادبیات، ادبیات فارسی؟
نگاه کن ببین یه حرف نداری که مثل A برای خودش پاک، مستقل باشد
از ریخت حروفت (ا، ب، پ، ت) حالم به هم می‌خوره ادبیات فارسی
آدم باید خیلی کُس مشنگ باشه که بنویسه «ا» ولی ناچار باشه بگه «الف»
با تو حتی گ-و-ز را هم نمی‌شود نوشت، اگر سه حرفت به هم نچسبند
تازه کشف کرده‌م چرا فرهنگت هنوز که هنوزه قبیله‌ای هستش
برای این که دوتا حرف نداری که بشه مثل آدم باهاش نوشت C D
برای این که برای نوشتن یه C D نیازمند بقیه‌ی افراد قبیله‌تی ادبیات فارسی
بد جوری واست راست کرده‌م ادبیات فارسی
نه استادم داریوش آشوری (رهبر ادبی‌ت) می‌تونه نجاتت بده
نه رهبرِ سیاسی‌ی گوزِ کبیر توی ایرانت
تازه کشف کرده‌م چرا ادبیات‌چی‌هامون (بلا نسبت آدم‌حسابی‌ها) صد و هشتاد درصدشون این قدر تخمی‌اند
ادبیاتی که حروفش استقلال نداشته باشه، حاصلش بهتر از تخمی بودن ِادبیات‌چی‌هایش نمی‌شود
تازه فهمیدم چرا هیچ مملکتی این همه جاسوس انگلیسی و آمریکا و روسی هرگز نداشته
با حروفی که نشود یک C D‌ی ناقابل را نوشت همان بهتر که آدم جاسوس روسیه و انگلیس و آمریکا باشه
دهن‌تو می‌گام ادبیات!
آهای ادبیات فارسی!
همچین برات راست کرده‌م که هیچ‌کس برای هیچ کُس و کونی راست هرگز نکرده است
بلایی به سرت بیارم که نه تنها توی تاریخ که توی جغرافیا هم بعله دیگه
می‌شاشم به
سین و
ثین و
صین‌ات که وقتی یه اکبری ازت فرار کرد و اومد توی دانمارک ان و گُهش توی پیدا کردن سین و ثین و صین ریدمون نشه
«ز» و
«ذ» و
«ض» و
«ظ»‌تو یکی می‌کنم تا با هر چهارتا «ز»ت حسابی به زارت و زورت بیفتی ادبیات فارسی
کاری می‌کنم که نعلبندیان (که الان احساس کردم خاک دور و بر دمپایی‌شم) جلوم نعل بندازه
بد جوری واست راست کرده‌م ادبیات فارسی!
نه استادم داریوش آشوری (رهبر ادبی‌ت) می‌تونه نجاتت بده
نه رهبرِ سیاسی‌ی گوزِ کبیر توی ایرانت
با تو ام آهای ادبیات فارسی!
اکبر سردوزامی